نجار با دو دستش ، شاخه های درخت را گرفت .چهره اش بی درنگ تغییر کرد.خندان وارد خانه شد، همسر و فرزندانش به استقبالش آمدند ، برای فرزندانش قصه گفت ، و بعد با دوستش به ایوان رفتند تا نوشیدنی بنوشند.
نجار، یک روز کاری دیگر
نجار با دو دستش ، شاخه های درخت را گرفت .چهره اش بی درنگ تغییر کرد.خندان وارد خانه شد، همسر و فرزندانش به استقبالش آمدند ، برای فرزندانش قصه گفت ، و بعد با دوستش به ایوان رفتند تا نوشیدنی بنوشند.
نجار، یک روز کاری دیگر
بعضی از انسان ها، حتی در ادای دو رکعت «درستی» و «راستی» ، کثیرالشک هستند!
بعضی از انسان ها، فرشته ای هستند که در زمین، آلاخون والاخون شده اند!
بعضی از انسان ها، آهوان آواره ای هستند که از اتوبان آسمان منحرف شده و به درّه ای در زمین سقوط کرده اند!
بعضی از انسان ها،
هیچ چیز غم انگیزی در مورد پنجاه سالگی وجود نداره، تا وقتی که سعی کنی بیست و پنج ساله باشی.
(سانست بولوار، 1950)